ترجمه آهنگ:
🕊 بخش اول:
أهواكَ بآهي وشجوني ….والدمّعُ دليل
والشّوقُ أسيرٌ بجفوني…والنّبضُ عليل
مجنون هواك…لا أرجو سواك…أشفِقْ
رُحماك…واقبلني🌙
💖 عاشق توام با آه و دلم پر ز غم،
اشکم گواه است
💫 شوق تو زندانی پلکهام است،
و تپشهای قلبم بیمار است
😔 دیوانهی عشقت شدم… هیچکس
جز تو را نمیخواهم، رحم کن!
👐 به مهربانیت پناه آوردم… مرا بپذیر!🌌
والشّوقُ أسيرٌ بجفوني…والنّبضُ عليل
مجنون هواك…لا أرجو سواك…أشفِقْ
رُحماك…واقبلني🌙
💖 عاشق توام با آه و دلم پر ز غم،
اشکم گواه است
💫 شوق تو زندانی پلکهام است،
و تپشهای قلبم بیمار است
😔 دیوانهی عشقت شدم… هیچکس
جز تو را نمیخواهم، رحم کن!
👐 به مهربانیت پناه آوردم… مرا بپذیر!🌌
بخش دوم:
قد ضاقَ وجودي فيَّ
وندائي أتى خفّيّا
ذا قلبي على يديَّ…ينادي
رُحماكَ شوقي عظيمُ
مسكينُ الهوى،سقيمُ
ورضاكَ أيا رحيمُ…مُرادي🕯
وجودم در تنگنای خودش خفه شده…
ندایم آهسته برآمده از جان است
اینک قلبم، در دستانم، صدایت میزند…
به رحم تو امید بستهام؛ شوقم بیپایان است
بیچارهام از درد عشق، بیمارم از فراق
تنها خواستهام، ای مهربان، رضای توست!
وندائي أتى خفّيّا
ذا قلبي على يديَّ…ينادي
رُحماكَ شوقي عظيمُ
مسكينُ الهوى،سقيمُ
ورضاكَ أيا رحيمُ…مُرادي🕯
وجودم در تنگنای خودش خفه شده…
ندایم آهسته برآمده از جان است
اینک قلبم، در دستانم، صدایت میزند…
به رحم تو امید بستهام؛ شوقم بیپایان است
بیچارهام از درد عشق، بیمارم از فراق
تنها خواستهام، ای مهربان، رضای توست!
بخش سوم:
ناجيتُك معْ ضوءِ القمرِ…مع كلّ غروبْ
مع زهرٍ يأنسُ بالمطرِ…بالوصلِ يذوب
عبدُك قد جاء…والبُعدُ عناء…يرجوكَ لقاء…فامنحني
با نور ماه تو را مناجات کردم، با هر غروبِ دلگیر
با هر گلی که از باران شاد میشود، و در وصال
تو ذوب میگردد
بندهات آمده… دوری برایش رنج است…
به دیدارت امید دارد… پس دیداری عطا کن! بخش پایانی:
يا نورًا يضمّ ذاتي…
وصديقًا لأمنياتي
وحبيبًا له حياتي….تهونُ
يا نورا هنا تجلّى…
وعليه الفؤاد دلَّ
لم يَبقَ مولايَ إلّا….شجونُ
ای نوری که وجودم را در آغوش میگیرد
ای دوستی برای آرزوهایم
ای محبوبی که در راهش زندگیام آسان میشود
ای نوری که در اینجا تجلّی کردهای
دلم به سوی تو گواهی میدهد
دیگر چیزی برایم نمانده، ای مولای من، جز دلتنگیها
مع زهرٍ يأنسُ بالمطرِ…بالوصلِ يذوب
عبدُك قد جاء…والبُعدُ عناء…يرجوكَ لقاء…فامنحني
با نور ماه تو را مناجات کردم، با هر غروبِ دلگیر
با هر گلی که از باران شاد میشود، و در وصال
تو ذوب میگردد
بندهات آمده… دوری برایش رنج است…
به دیدارت امید دارد… پس دیداری عطا کن! بخش پایانی:
يا نورًا يضمّ ذاتي…
وصديقًا لأمنياتي
وحبيبًا له حياتي….تهونُ
يا نورا هنا تجلّى…
وعليه الفؤاد دلَّ
لم يَبقَ مولايَ إلّا….شجونُ
ای نوری که وجودم را در آغوش میگیرد
ای دوستی برای آرزوهایم
ای محبوبی که در راهش زندگیام آسان میشود
ای نوری که در اینجا تجلّی کردهای
دلم به سوی تو گواهی میدهد
دیگر چیزی برایم نمانده، ای مولای من، جز دلتنگیها